چند روزی همقدم با شهید شاهدی-2
چرا فرمانده سعید با رفتنش به تفحص مخالفت می کرد؟
باقرزاده حکمش را امضا نکرد و گفت: با همسر شهید ازدواج کردی و من نمی توانم حکمت را امضا کنم، سعید هم پاسخ داد: همسر شهید خودش راضی است به رفتن من.
باقرزاده حکمش را امضا نکرد و گفت: با همسر شهید ازدواج کردی و من نمی توانم حکمت را امضا کنم، سعید هم پاسخ داد: همسر شهید خودش راضی است به رفتن من.
به محمدرضا سفارش کرده بود که جلوی دوستانش او را بابا صدا نکند اما محمدرضا کودک بود و مشتاق پدر.
برای اینکه بتواند عراقی ها را راضی به همکاری کند هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد و بعد از شهادتش، حسین هم همین شیوه را در پیش گرفت.
عباس عادت داشت هر وقت حنا می گذاشت، می گفت: این برای حضرت علی اصغر(س)، این برای حضرت علی اکبر(س) و این هم برای حضرت قاسم(س).
مادر هدایای عباس را گرفت و گفت امانت پیش من می ماند تا به همسرت بدهم.
از صبح که روزه بود خود را از چشم مادر مخفی می کرد تا دم اذان مغرب که به سراغش می آمد و می گفت: مادر جان چیزی برای خوردن داریم؟
بیماری نامشخص نوزاد یک ماهه را به مرحله بیهوشی رسانده بود و مادر مستاصل خود را به امامزاده سید نصرالدین رساند تا شفای طفلش را از حضرت عباس(س) بگیرد...
بی آنکه تحویل صلیب سرخشان دهند، شبانه در فاضلاب رهایشان کرده بودند.